روی خط آیینه شماره 599
روز بزرگداشت فردوسی را بزرگ بداریم
محمد علی وزیری: ایران که با آغوش باز نسیم عدالت و برادری و آزادی اسلام را به خاطر نظام طبقاتی حاکم در عصر ساسانی و سیطره بیچون و چرای روحانیان و سرداران ساسانی پذیرفت با انحرافی که در جایگزینی امامت با خلافت و بعد امارت و ولایت امویان و عباسیان صورت گرفت، روزگار سیاهی یافت هویت و غرور ملی زبان و ادب پارسی محو گردید حتی فرزندان ایرانی نامهای عربی بر خود دیدند به جای آن همه دانایی و خرد، حکمت و خردگرایی، تعصب و خرافات و جهل حاکم شد. خلفای اموی و عباسی از یک سو و از سوی دیگر دستنشاندگان آنها، سرداران ترک غز و سلجوقی که ظاهراً در بیعت خلیفه بودند عزم نابودی هر آنچه نشانهای از ایران و ایرانی داشتند نمودند. در اوج این سیاهی فرزندان ایران زمین به محوریت دهاقین توس که دل در گرو زبان و ادب و هنر پارسی، هویت ملی داشتند عزم جزم نمودند تا نهضت بیداری ایرانی با تکیه بر حماسهسرایی و هویتبخشی را پایهریزی کنند حکیم ابوالقاسم فردوسی در این نهضت نقش بیبدیلی داشت او با جمعآوری داستانهای حماسی، اساطیری و تاریخی که سینه به سینه به نسل آن روز رسیده بود با بهرهمندی از شاهنامه منثور ابومنصور عبدالرزاق طی سی سال زحمت کاخ بلند نظم پارسی را بنا نهاد که از گزند باد و توفان زمانه مصون بماند وی زیرکانه و رندانه از دستگاه تبلیغاتی و نسخهبرداری دربار سلطان محمود استفاده نمود تا منشور بزرگ بیداری ایرانی را از توس خراسان -خاستگاه فرهنگ زبان و ادب پارسی- به سراسر ایران ارسال نماید از آن روز حکیم توس و شاهنامه مورد کینه و حسادت واقع شده چنانکه خود در حیاتش مورد بیمهری سلطان و حتی پس از مرگش از کینه در امان نبود. برخلاف تبلیغات فردوسی ستیزان از نحلههای فکری مختلف دیندار و بیدین، قهرمان شاهنامه کاوه، آهنگر ساده ایرانی است نه شاهان و زورداران دربارنشین. کاوه مردمیترین چهره شاهنامه علیه ضحاک نماد خوی شیطانی و هدف گیرنده مغزهای جوانان ایرانی بود از کوچه بازارها مردم عادی را به قیام علیه جور و جهل و قتل حاکم فرا میخواند و فریدون دادگر دانا را بر تخت مینشاند. شاهنامهی حکیم توس سراسر پند و همان خدای نامههای کهن است که سراسر آن حکمت و دعوت به نیکی و دادخواهی است. قهرمان دیگر شاهنامه، رستم نماد پهلوان ایرانی است که فقط مردم، غیرت و فهم آنها برایش مهم است حتی به سر فرود آوردن به شاه ایران -کیکاوس- نماد جمع شدن خدای زمینی و آسمانی و گسترشدهنده دین زرتشت و دست نشانده موبدان حاضر نمیشود زیرا رستم نماد منش آزدگی و ظلمستیزی ایرانیان است. فردوسی در آن روزگار تاریک و سیاه تعبد و تسلیم و سلطه فرهنگ و خط و زبان عرب اموی و عباسی و ترکان شرقی، پگاه و طلوع دوباره زبان و فرهنگ پارسی و خوی سراسر حکمت و خرد ایرانی را با سرودن بزرگترین حماسه ملی نوید داد و ایرانیان سست و کرخ و تسلیم شده و ترسیده از حکومت با تز امویان (علیکم بالرعب) و آپارتاید برتری عرب بر عجم و موالی و برده خواندن ایرانی با نشان دادن مفاخر ملی و خردگرایی شیعی زنده ساخت امیدوار کرد و پایهگذار نهضتهای آزادیبخش ایرانی- شیعی شد.
شجاعت از آن بالاتر در عصر نایب خدایی خلیفه و شمشیر محمود غزنوی از رستم و فریدون و کاوه با اصالت فرهنگ و آداب و رسوم ایرانی بگوید در روزگار خرافات و تسلیم و تعطیلی عقل فریاد حکمت و خردگرایی و تسلط قشریترین و تکفیریترین تفکر شبه اسلامی و ضد ایرانی عربمدار سر دهد و بگوید:
اگر چشم داری به دیگر سرای/ به نزد نبی و وصی گیر جای
بر این زادم و هم بر این بگذرم/ چنان دان که خاک پی حیدرم
در کنار آن منشور اخلاقی او مردمان را چنین ارایه میکند:
بیا تا جهان را به بد نسپریم/ به کوشش همه دست نیکی بریم
نباشد همی نیک و بد پایدار/ همان به که نیکی بود یادگار
حتی به حکمرانان برای حکمرانی خوب الگو نشان میدهد
فریدون فرخ فرشته نبود/ ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی/ تو داد و دهش کن فریدون تویی
درکنارش روح میهندوستی و غرورآفرین به ایرانیان میدمد
چو ایران نباشد تن من مباد/ بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
اگر سر به سر تن به کشتن دهیم/ از آن به که کشور به دشمن دهیم
شعرا و نویسندگان و همهی صاحبان آثار علمی هنری که به زبان فارسی اثر خود را نوشتهاند اکنون در این فضای دلگزا و پر دغدغه بعد از هزار و اندی سال باز محتاج تکرار فردوسی هستند بیستوهشتم اردیبهشت به نام فردوسی بزرگ و منجی زبان پارسی فرصتی نیکو بود تا ایرانیان با این رادمرد و بزرگترین حماسه ملی ایرانی، شاهنامه، انس و ارادت گیرند که غبارها و اخبار رویدادهای روز آن را تحتالشعاع قرارداد.